در کل خاطرات ما با این دبیر گرامی تمومی نداره
نوبت اول ک تمموم شد نات یافتیم از طراحی حرفه ای
این مدت پرس پکتیرو،آناتومی و پارچه و صندلی و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه کار کردیم:|
ترم دوم قرارمون برنقاشیه
عاغا جدید این فنر جادویای مُد شده،حضرت صبا هم یکی داره
حضرت صبا سر کلاس هنر داشت باهاش بازی می کرد،بعد
آق هدایت فرمود این چیه 3 ساعته دارین باهاش باز ی مکینین؟
صبـآ: این فنر جادوییه
هدایت:چیه خوب؟
صبـآ:فنر جادویه خوب
آقای هدایت رو به من:چی چی جادویی؟
من:فَــــــنَََََََـــر جــــــآدویییــــ
کاملا بخش بخش کردم براش
بهار آروم گف:سمعکتونو برعکس کنین
من و صبا هم زدیم زیر خنده هدایت گف بده ب من اینو
صبـآ: قابل نداره
هدایت من میخوام رنگشو نبینم میگه قابل نداره
من:فقط ببخشید یکم قاطی شده جاهاش
هدایت: مگه مال توعه؟
من:بله مال منه
صبـآ رو به من: این فنره مال توعه دیگه؟
من:آرع
صبا:باشه!!!
بعد دادیم دستش داشت باهاش این شکلی گل درست میکرد:
صبا هم رو ب روی منه میخواست بهم بگه ببینم هدایتو
گفت ژینـآ؟
یهو کل کلاسو این لحظه سکوت براداشت و هدایت روشو کرد به صبـآ
اینم که مونده بود چی سرهم کنه گفت:چرا اون روز افتادی تو جدول؟
من:افتادم تو جدول؟؟؟
صبا:آره دیگه همون افتادی تو جدول که اون چیزههه رو بردارری؟
آقای هدایت:خوب حتما ندیده چرا داره این؟
صبا:نه اون چیزههه چی بود افتااد بود تو جدول
من:
بهار از اون ور:ژینا افتاده بودی تو جدول؟
من:نه اون چیزه افتاده بود و جدول
آقای هدایت:
صبا:منظورم اینه که اون مداده بود اتفاد بود تو جدول؟چی بود برش داشتی؟
منم برا اینکه خاتمه بدم به بحث گفتم:به تو چه؟
آقای هدایت:چه اهمیتی داره؟
صبـآ:هیچی به من چیه اصلا
آقای هدایت:باشه
خخخخخخ
خدای صبا اون لحظه هیچی زجز این به ذهن مبارکش خطوط نکرده بود
من برم بخوابم بابای
هدایت ,اون ,صبا ,رو ,چی ,هم ,به من ,صبا هم ,داشت باهاش ,اون چیزههه ,نه اون
درباره این سایت