محل تبلیغات شما

*** همه جوره ***



درودی دیگر

چطورین؟چطور نیستینــ؟

منو که نفراموشیدیدن؟ همون ک پستای هدایت و جنایت و اینا میزاشتش

まるまる のデコメ絵文字امتحانات رو تسلیت میگم بعضیا هنوز تمم نشده خدا قوت دلاورانまるまる のデコメ絵文字

ما اما تموم شدیم

و در ایام نامبارک امتحانات کلی اتفاق افتاد

یکی شون رو میفرماییم  ابخونین:


صندلی من و عسل کنار همه و ژینو یه ردیف جلوتر از ما و صبا هم ردیف اوله

(0_0متخصص تقلبه و راحت اونحا میقلبنن ردبی فاول کنار دیوار)


سر امتحان آخرمون(زبان انگلیسی)، هنوز امتحان شروع نشده بود 

من و عسل و ژینو  بهار داشتیم حرف میزدیم ک صبا اومد

نیششم تا بنا گوشش باز بود حالا ایشون دیشب خواب دیده 

که به پیامبری مبعوث شده

خواب دیده بابا بزرگش صورتش نورانی شده بهش میگه صبا دخترم

چون تو خیلی پاکی،خیل یدختر خوب و مودب و محترمی هستی

از این پس ماموریت اینه که تو پیامبر شدی و جایگاهات بالا است!

دایشم بهش گفته تو خواب:تو بهترین آدم دنیایی

یعنی اونقدر بهش خندیدم که همه داشتن نگاهمون میکردن

صبـآ:فکر کنم تعبیرش اینه که من خیلی پاکم

ژینو:خیلی!بابا پدر پاکی ایران زمین!

من:کلا خواب برعکسه دلتو خوش نکن

صبا:درد

عسل:حضرت صبا !

بیا دست بکش رو سرمون امتحانمون خوب بدیم


بهـآر هم که هی چپ و راست تظیم میکرد و میگفت:الله همه صله علیه صبا و آل صبا

(شاید این صلوات رو اشتب نوشتم ب روم نیارین:|)

کلی خندیدم تازه   سر امتحان هم هی قیافه ی صبا رو با چادر و صورت نورانی

تصور میکردم و میزدم زیر خنده!

خانم شریفی هم مرتب بهم چشم غره میرفت 


حالا اینا به کنار ،بعد امتحان سرویس جان نیومده بود قرار شد 

من و صبا و روژیا و بهار با هم بریم،بقیه خودشون رفتن

بعد روژیا هیچی نمی دونست ا زماجر،همینجوری رفتیم رسیدیم مدرسه نمونه ادب

پسرانن گرامی:|

بعد صبا  داشت راه میرفت پاش به یه سنگ خورد

یکی از پسرا داد زد:کور شه اون سنگ ک تورو ندید:|

بعد صبا هم لال مونی گرفت نیم ساعت با پسرعه به هم خیره شدن:|

من و روژیا و بهار هم که شاخ د رآوردیم قشنگ!

کلا صبا بی توجه به قیافه ی خوشگل جیگرش(دخترونه و نازه)

کلا خیلی رو اینها حساسه و هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت سابهق نداشته

حرف نزنه:|

بعد نیم ساعت راه رفتمی هی پرسییدی نمگف:|

بعد فهمیدیدم این موجود نحیف(پسرعه) یا همون کَوید:|(نوید:)

ی زمانی عاشق پیشه صبا مون بوده:|

الان دو سال بوده غیب شده باز پیدا شده

حالا بهار:واو پس ایشون هم از آل صبا بودن

من:صلوات بر صبا و آل صبا

روژیا:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

صبـآ:خیلی گاو و بزغاله اید:|


بهار: خودت دو رگه ای،چرا به ما میگی بزغاله و گـاو؟ من  فقط بزم!

خلاصه هنوز ک هنوزه سر این حضرت صبا مخندیم





یهویی گفتم چند تا دروغ قدیمی بگم واستون شاد شید:


بچه بودیم تو کوچه مون 4 تا دختر بودیم(هنوزم هستیما)

dancegirl1.gif (36×34)من،ملیکآ،ویان،روناکdancegirl1.gif (36×34)

یادمه مینشتیم ساعت ها تو حیاط 

سالاد درست میکردیم و بازی میکردیم و

و دروغ میبافتیمまるまる のデコメ絵文字 و  چرند میگفتیم

laugh3.gif (28×24)اکثر هم خاطراتمون دروغ بودن:|laugh3.gif (28×24)

یه بار ویان میگفت ما تو خونه مون یه چسب 123 داریم

میری پشت مبلا قایم میشیم بعد میگیم 123

laugh3.gif (28×24)میره چسپ میکنه بعد میاد پیشمون:|laugh3.gif (28×24)

جالبترین قسمتشم این بود که 

ما همه مون کاملاا باور کرده بودیم

چقدرم تو دلم حسرت خوردم واسه نداشتن  اون چسپه:|


یه دروغ  دیگه ای هم که تحویل دادن:

یادمه هف هش سالم بودflirtyeyess.gif (29×22) دندونم افتاده بود واسه بار اول

یکی از بهترین دوستای بابام゜*ひげ*゜ のデコメ絵文字 بهم گفت

میدونی چرا دندونت می افته؟

気持ち のデコメ絵文字من:چرا؟؟気持ち のデコメ絵文字

ایشون:چون با چشای بسته 顔文字 のデコメ絵文字میخوابی:|

laugh3.gif (28×24)به قران تا 4 هفته خوابم نمیبرد از ترسlaugh3.gif (28×24)


دیگه یه وضعی بود با این دروغا

یه بار دیگه هم تو کوچه به ویان گفتم

من یه عروسک دارم حرف میزنه顔文字 のデコメ絵文字 فقط خودم و خودشم میدونیم

وقتی که تنها باشم باهام کلی حرف میزنهscaredsmiley.gif (19×33)  و اینا

اینقدر گفتم و اینقدر گفتم laugh2.gif (19×20)و اینقدر ویان بارو کرد

دیگه خودمم باورم شده بودhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif تا  چند روز اعصاب نداشتم

laugh3.gif (28×24)که چرا من گمش کردم!!!!!laugh3.gif (28×24)

تصویر مرتبط

ربط زیادی به خاطره نویسی نداش ولی یهوی یادش افتادم 

باحال بود گفتم بگم

شما عم تو پست ثابت چند تا از دروغاتونو بگید واسم



سلام چه حالینا چه احوالیناااا

بزرگ شدینااااا

قشنگ شدیناااا

مشنگ شدیناااا

با لینا خوشحالینا:|



 ما که فقط و فقط امتحانات(26).gif (121×47) و بس!

خدا رو شکر امروز آزمون پیشرف تحصیلی دادیم دیگ انشالله از

طبق پچ پچ ها  از شنبه یکمی اوضاع عادی میشهscaredsmiley.gif (19×33) به یاری پرودگار

بعدم امتحانات شفاییه (گاو خر動物だよ。ウマ のデコメ絵文字) و

 راسی بچه های کلاسمون خیلی گل شدن جدیدا!

از مسخره بازی سر کلاسlaugh2.gif (19×20) و درس پژوهی بگو تا تقلب کردنا!

اصلا یه امتحان ریاضی دادیم توپ توپ

 یعنی  از خر خونا گرفته dancegirl1.gif (36×34)تا متوسط ب پایین ها 

همههه با دقت و زیرکی بالا مشغول بودن  flirtyeyess.gif (29×22)یه وضعی بود آخر خنده

laugh3.gif (28×24)یعنی هیچ کی نمیتونست بره بیرونlaugh3.gif (28×24) 
laugh3.gif (28×24)از ترس اینکه برگه ها از زیرش نیفتهlaugh3.gif (28×24)

laugh3.gif (28×24)حالا بماند چقدررررر خودمونو کنترل کردیم نخندیم laugh3.gif (28×24)

laugh3.gif (28×24)یعنی بی نهایت تقلبی شده بود این امتحانlaugh3.gif (28×24)

جدیدا یه روشی یاد گرفتن بچه ها:

 مراقبه رو با کتابیbokmal.gif (73×30) امتحانی چیزی سرگرم میکنن


 بعدش هم مشغول میشن dunnof.gif (40×16) اصلا اینقدر باهوششش اینقدر عااقل

+باید ی پست اختصاصی راجع به دوستام بزارم آشناشید باهم!

یعنی با این امتحاناشون هرچی تعطیلی و ذوق بود rolleye.gif (19×)از حلقمون به زور کشیدن پایین!

4تا درس پژوهی داشتیم  باحال باحال lollipopsmiley.gif (44×37)خیر سرم تو هر 4تاش بودم

هر 4تاش هم منdancegirl1.gif (36×34) نمایده کلاس بوم!!!جلو دوربین

همشم باید میگفتم:حاظر غایب کردم کسی غاییب نیس:|

اصلا یه وضعیههlaugh2.gif (19×20) شده بود تکیه کلامم یه مدتی

برگردیم به بحث تلخ امتحانات که ادبیات واقعا خااااک

screaming.gif (33×28)بالاترین نمره بودم  شده بودم !screaming.gif (33×28)

 باوه من به عمر پربرکتم 19 به زور شده بودم

gnomesmileyf.gif (51×27) واسه نوزده مینشیتم اشک میرختم:|gnomesmileyf.gif (51×27)



 حالا با بچه ها اول سال  میفرمودیم:


shakinghead.gif (30×) زیر 19ونیم دیگه عند بی مخیهshakinghead.gif (30×)


بعد امتحان ادبیاتjawsmiley.gif (20×26) بچ ها میگفتن(خرخونا)

 laugh3.gif (28×24) laugh3.gif (28×24)16 بگیریمخعلییی هنر کردیم !  laugh3.gif (28×24)laugh3.gif (28×24)

اصلا  هی پسرفت dunnof.gif (40×16)پشت پسفرت

顔文字 のデコメ絵文字 ولی خدایی امتحانات دیگ خیلی سخت شدن顔文字 のデコメ絵文字

スマイル シリーズ のデコメ絵文字خاک تو سرشونスマイル シリーズ のデコメ絵文字


در کل خاطرات ما با این دبیر گرامی تمومی نداره

نوبت اول ک تمموم شد نات یافتیم از طراحی حرفه ای

این مدت پرس پکتیرو،آناتومی و پارچه و صندلی و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه کار کردیم:|

ترم دوم قرارمون برPainterنقاشیه

عاغا جدید این فنر جادویای مُد شده،حضرت صبا هم یکی داره
Related image

 حضرت صبا سر کلاس هنر داشت باهاش بازی می کرد،بعد

آق هدایت فرمود این چیه 3 ساعته دارین باهاش باز ی مکینین؟

صبـآ: این فنر جادوییه 

هدایت:چیه خوب؟

صبـآ:فنر جادویه خوب

آقای هدایت رو به من:چی چی جادویی؟

من:فَــــــنَََََََـــر جــــــآدویییــــ




کاملا بخش بخش کردم براش

بهار آروم گف:سمعکتونو برعکس کنین

من و صبا هم زدیم زیر خنده هدایت گف بده ب من اینو

صبـآ: قابل نداره

 هدایت من میخوام رنگشو نبینم میگه قابل نداره


من:فقط ببخشید یکم قاطی شده جاهاش

هدایت: مگه مال توعه؟

من:بله مال منه

صبـآ رو به من: این فنره مال توعه دیگه؟

من:آرع


صبا:باشه!!!

بعد دادیم دستش داشت باهاش این شکلی گل درست میکرد:
Image result for ‫فنر جادویی‬‎

صبا هم رو ب روی منه میخواست بهم بگه ببینم هدایتو

گفت ژینـآ؟

یهو کل کلاسو این لحظه سکوت براداشت و هدایت روشو کرد به صبـآ

اینم که مونده بود چی سرهم کنه گفت:چرا اون روز افتادی تو جدول؟

من:افتادم http://dingo.care2.com/c2c/emoticons/bored.gifتو جدول؟؟؟

صبا:آره دیگه همون افتادی  تو جدول که اون چیزههه رو بردارری؟

آقای هدایت:خوب حتما ندیده چرا داره این؟

صبا:نه اون چیزههه چی بود افتااد بود تو جدول

http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gifمن:

بهار از اون ور:ژینا افتاده بودیhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif تو جدول؟

من:نه اون چیزه افتاده بود(タイトルなし) のデコメ絵文字 و جدول

آقای هدایت:http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif

صبا:منظورم اینه که اون مداده بود اتفاد بود تو جدول؟چی بود برش داشتی؟

منم برا اینکه خاتمه بدم به بحث گفتم:به تو چه؟

آقای هدایت:چه اهمیتی داره؟

صبـآ:هیچی به من چیه اصلا

آقای هدایت:باشه


خخخخخخ

خدای صبا اون لحظه هیچی زجز این به ذهن مبارکش خطوط نکرده بود

من برم بخوابم بابای

آخرین جستجو ها

وبلاگ لژیون 10 بخشنامه ارسالی به مدارس غیر انتفاعی وبلاگ نمایندگی رودهن فروش رله -فروش رله كمی - فروش سوكت Tammie's info exuchygel امیرحسین مرجانی EMPERY.ARB nefibefi وبلاگ اختصاصی اسماعیل اخوان {فلانی}